Namajafari1@gmail.com
قبل از آن که پوستتان را بکنیم پوست بندازید،تنها پیغامی که از
دستگاه حکومت اسلامی می آید همین است.یادم می آید،هوشنگ گلشیری روز خاکسپاری محمد
مختاری فریاد می زد:(پیام دقیق به ما رسیده است،خفه می کنیم،ما هم حاضریم.مگر قرار
نیست برای جامعه مدنی،برای آزادی بیان،قربانی بدهیم،حاضریم)بعد از آن روز و آن فریادهای
هوشنگ گلشیری در گورستان امامزاده طاهر کرج، نزدیک های قبر محمدجعفر پوینده و احمد
شاملو،دلهره و وحشت و سرکوب هنوز می آید.هنوز قربانی می گیرد.حکومت انگار نمی داند
که در این سی سال هم پوست ملت را و هم پوست نویسندگان را چنان کندیده که پوستی
نمانده تا بیندازند.باید گفت:همچین کانونی که مورد تائید شما باشد آن هم با این
محدودیت ها همان بهتر که نباشد. این حرف های ساده را می زنم اینجا که:چرا ادبیات ما در دنیا جای ندارد؟چون اولین قانون
رشد ادبیات آزادی بیان است و شرح ناگفته ها. نه فقط در زمینه سیاسی در زمینه تجربیات
درونی و شخصی و روحی نیز. جامعه ای که حق بیان راحت ساده ترین تغییرات و چالش های
خود را ندارد،چون باید مطابق سلیقه قشر عقب افتاده فقط مذهبی باشد و از زیر نظر دیگران
که پیرو همین عقاید هستند بگذرد.چه کانونی؟ مسخره بازی است. خاطره قتل های زنجیره
ای هنوز که هنوز است از وحشتناک ترین و کثیف ترین اقدامات ضد فرهنگی این رژیم است
حرف از چه می زنید شما؟ منظورتان کانون نویسندگان سرسپرده است؟«پوستاندازی» !!یعنی
توبه و اعلام سرسپردگی در مقابل سازمان امنیت
و کنار آمدن درباره خفقان و زندان و شلاق ؟!شما بارهای بار
پوست ما را کندید،به گمانم حداقلیکبار در دورهِ قتلهای زنجیرهیی پوستِ کانون
را چنان کندند،که هنوز صدایش تکثیر می شود،اما ظاهراً هنوز کافی نیست.
(شاید هنوز حسرتِ آن اتوبوس را میخورند که نرفت تهِ دره).
(شاید هنوز حسرتِ آن اتوبوس را میخورند که نرفت تهِ دره).
آنکه باید پوست بندازند،حکومت است،نه نویسندگان و شاعران ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر