گرفتاری دعوا بر سر این که چه چیز شعر هست و چه چیز
شعر نیست شده است هلهله ای سرگیجه آور. انگار اگر ما در هر چیزی یک ماهیت ازلی و
اثیری پیدا نکنیم شب خوابمان نمی برد و مجبوریم برای حذف سایه ها و سایه روشن ها و
لکه های خاکستری، خطهای مستقیم سیاه دقیقی را بین سیاه و سفید هایمان ترسیم کنیم.
داشتم فکر می کردم به دورانی که باید برنامه ای به
اسم ورزش و مردم را به عنوان برنامه ی فرح بخش یکشنبه های دهه ی شصت تماشا می
کردیم. موضوع ورزش بود و سعی تلوزیون در این برنامه، نه فقط خبر رسانی، که تفریح هم
بود. یعنی بیننده ها از دیدن برنامه لذت می بردند. بهرام شفیع آن موقع تهیه کننده
و مجری بود و حالا نمی دانم خود او کار را ادامه می دهد یا دیگری. یا اصلن برنامه
ای به اسم ورزش و مردم هنوز پخش می شود یا نه.
ورزش و مردم باید همه ی ورزش ها را نشان می داد.
یعنی علاوه بر آن چیزهایی که اکثر مردم دوست داشتند ببینند مثل فوتبال و کشتی،
باید بقیه را هم به شکلی قابل قبول توی نمایش هفته گی اش می گنجاند.
یادم هست همه می نشستیم و برنامه را نگاه می کردیم.
از هیچ چیزش نمی گذشتیم. چون این برنامه یک کلیت مشخص بود که باید دیده می شد و از
همه چیزش لذت برده می شد.
هنوز نمی دانم چطور از دیدن مسابقه ی شنا یا کشتی
پاچوخه لذت می بردم. به خصوص شنا. یک عده آدم می پرند توی آب و دست و پا می زنند
از این سر استخر به آن سرش و برعکس، و این از نظر من لذت بخش بود. و نه من. خیلی
ها.
امروز که فکر می کنم می بینم ما داشتیم خود را متعهد به
کلیتی به اسم ورزش قلمداد می کردیم. هر چیزی زیر عنوان ورزش جا می گرفت از نظر ما
می توانست در برنامه ی ورزش و مردم نمایش داده شود و ما از آن لذت ببریم.
در نتیجه شنا و کشتی باچوخه و گلبال نابینایان را
با همان جدیتی می دیدیم که فوتبال و بسکتبال و کشتی را.
شعر یک عنوان است روی سر خیلی از متن ها. و در عین
حال هیچ تعریف ازلی و قاطعی ندارد. دعواهای بر سر شعر مثل دعوای دو نفر است بر سر
مقایسه ی فوتبال و تنیس یا کشتی و شطرنج. همه را می شود در برنامه ی ورزش و مردم
نمایش داد، اما این که همه ورزش هستند دلیل نمی شود آدم آن همه را ببیند و لذت ببرد.
پیام فتوحیه پور - هجده ژانویه دو هزار و سیزده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر